بهترین شعرای غزلسرای معاصر ایران

زندگی ما ایرانیها با شعر عجین شده است. شعرهایی که از لحظه تولد و یا حتی پیش از آن، شنیدهایم و تا به این سن هنوز هم در خوشی و ناخوشی به آن ها پناه میبریم. اگر به خواندن اشعار معاصر علاقه دارید، در ادامه این مقاله قصد داریم بهترین شعرای معاصر ایران را به شما معرفی کنیم.
همه ما از زمانی که در بدن مادر حیات خود را آغاز کردیم، گوش به کلام آهنگین و موزون او سپردیم. در کودکی لالاییها و شعرهایی که برایمان خواندند را به گوش جان سپردیم. در مهد کودک با اشعار کودکانه آشنا شدیم و در مدرسه کم کم شعرهای شعرای بزرگتری را خواندیم. شعرایی که با اشعار آنها میشد احساسات خود را بروز دهیم، با آنها به دیگری عشق بورزیم، محبت کنیم یا حرف خود را در لفافه شعر به او بفهمانیم.
شعر شاید در زندگی ما مثل یک موسیقی متن باشد. مثل جریانی که پیوسته جاری است. تنوع اشعار شعرای ایرانی نیز در پیوستگی این جریان تاثیر بسزایی دارد. غیرممکن است نتوانید برای بیان احساسات خود در هر یک از لحظات خوشی، ناخوشی، عزا، تولد، عروسی، فراغ، وصال یا …. شعر مناسبی از میان اشعار شعرای ایرانی، چه معاصر و چه کهن، پیدا کنید.
کتابخوانی از آن عاداتی است که باید در زندگی خود نهادینه کنید. تکنولوژی و استفاده از گوشیهای تلفن همراه اما ما را از این فضا دور کرده است. این مسئله برای بسیاری از افراد تبدیل به معضل شده است. چرا که اعتیاد به شبکههای اجتماعی باعث شدهاند افراد بخش زیادی از زمان مفید خود را از دست بدهند. ما به شما میگوییم چگونه میشود عادات مثبت را جایگزین استفاده از موبایل کرد.
چگونه عادات مثبت را جایگزین استفاده از موبایل کنیم؟
برتریهای شعر معاصر
اگر از دیدگاه ادبی و از منظر زبان و ادبیات فارسی نگاه کنیم، هیچ یک از سبکهای شعری بر دیگری برتری ندارد. اما دلیل اینکه جذابیت شعر شعرای معاصر، برای انسان امروزی بیشتر است چیست؟
دلایل مشخص هستند. اولین و سادهترین دلیل شباهت ادبیات روزمره ما با ادبیات شعر است. شعر معاصر برعکس اشعار کهن، با کلمات و دستور زبانی نوشته شده است که مکالمات روزمره ما را تشکیل میدهند. نه کلمات و دستور زبانی که قرنها پیش در میان مردم رواج داشته است.
دلیل دوم که از دلیل اول هم مهمتر است، تجربیات زیسته مشترک خواننده و شاعر معاصر است. وقتی شعرای معاصر از غمی اجتماعی حرف میزنند، سایرین هم همان غم یا حداقل تبعات آن را چشیدهاند و به همین دلیل کلام او بر جانشان مینشیند و آن را به راحتی به یاد میسپارند. در اشعار غیراجتماعی هم همینطور است. بالاخره با وجود تمام تفاوتهایی که در زندگیهای فردی و خانوادگی ما وجود دارد، همه ما، انسانهای معاصر، بر بستر یکسانی زندگی میکنیم. بستری که قطعا با بستر روابط انسانی و خانوادگی قرنها پیش متفاوت است.
به همین دلایل اینچنینی بارها دیدهایم حتی کسانی که اهل ادبیات و شعر نیستند، گاه گاهی به سراغ کتابهای شعر شعرای معاصر میروند.
غزل معاصر
حتما شما هم قالبهای شعری که در دبیرستان به ما میآموختند را به یاد دارید. قالبهایی مثل مثنوی، غزل، قصیده، قطعه، چارپاره، دوبیتی و …
از میان همه این چارچوبهای شعری غزل توانسته راه خود را به ادبیات شعرای معاصر باز کند. برای همین غزل را یادگار شعر کلاسیک در شعر معاصر میدانند. در میان سرودههای حافظ، سعدی، مولوی و بیدل نمونههای موفقی از غزل کلاسیک داریم که هنوز هم خوانندههای زیادی از سراسر جهان دارند. اما در نسل و عصر معاصر چه؟
آیا هنوز هم غزل برای خوانندگان و شعرای معاصر جذاب است؟ پاسخ این سوال یک بله قاطع است. در ادامه برجستهترین شعرای غزلسرای معاصر ایرانی را معرفی خواهیم کرد. شعرای معاصری که هر ایرانی باید نشانی از او در کتابخانه خانهاش داشته باشد.
هوشنگ ابتهاج

اهل ادب هوشنگ ابتهاج را تحت عنوان حافظ زمانه میشناسند. هوشنگ ابتهاج متخلص به ه.الف سایه در میان آثارش هم شعر نو و نیمایی و هم غزل دارد. همین به تنهایی می تواند نشانی از بزرگی و توانمندی ابتهاج باشد.
اما دلیل نام بردن از او در این لیست، توانایی او در سرودن اشعاری با سبکهای مختلف نیست. ابتهاج در هر عرصهای که قدم گذاشته، درخشیده است. غزلهای او به عقیده اهل فن، با غزلهای حافظ برابری میکند، اشعار نو او پر از مفاهیم سیاسی، اجتماعی است و در عرصه موسیقی نام او کنار نام افرادی مثل محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی و حسین علیزاده قرار دارد.
ایرانیان چه بدانند چه ندانند، لحظات زیادی از زندگی خود را با زیر لب زمزمه کردن اشعار ابتهاج گذراندهاند. آن زمانی که خوشحال از یک افتخار آفرینی ملی فریاد میزدند «ایران ای سرای امید، بر بامت سپیده دمید/ بنگر کزین ره پرخون، خورشیدی خجسته رسید» یا در لحظاتی که سرخوش از عشقی پنهان برای خود میخواندند «نشود فاش کسی آنچه میان من و توست/ تا اشارات نظر نامهرسان من و توست» یا هر سال که با فرارسیدن بهار از خود میپرسند که « ارغوان این چه رازیست که هر بار بهار با عزای دل ما میآید؟»
او با ۹۲ سال سن، روزها و بالا و پایینهای زیادی را در وطن و از وطن چشده است و اصلیترین دلیل جایگاه بالای اشعار اجتماعی او همین است. مفاهیم وطن دوستانه، اجتماعی و سیاسی پنهان در اشعار او محبوبیت او در میان شعرای معاصر را دو چندان کرده است.
نمونهای از غزل هوشنگ ابتهاج
من چه گویم که کسی را به سخن حاجت نیست
خفتگان را به سحرخوانی من حاجت نیست
این شب آویختگان را چه ثمر مژدهی صبح؟
مرده را عربدهی خواب شکن حاجت نیست
ای صبا مگذر از اینجا، که درین دوزخ روح
خاک ما را به گل و سرو و سمن حاجت نیست
در بهاری که بر او چشم خزان میگرید
به غزلخوانی مرغان چمن حاجت نیست
لاله را بس بود این پیرهن غرقه به خون
که شهیدان بلا را به کفن حاجت نیست
قصه پیداست ز خاکستر خاموشی ما
خرمن سوختگان را به سخن حاجت نیست
سایه جان! مهر وطن کار وفاداران است
بادساران هوا را به وطن حاجت نیست
سیمین بهبانی

پس از هوشنگ ابتهاج، نوبت به بانوی غزل ایران، سیمین بهبانی میرسد. سیمین بهبانی را که میتوان یکی از تاثیرگذارترین زنان در ادبیات معاصر دانست در کنار شعر و ادبیات، مدرک کارشناسی حقوق خود را نیز از دانشگاه تهران دریافت کرده بود. البته او هرگز وارد حیطه کار حقوقی نشد و تا پایان عمر، معلمی شاعری و نویسندگی را ادامه داد.
سیمین بهبهانی جز بانوی غزل لقب دیگری نیز دارد. او به دلیل سرودن غزلهایی در وزنهای کمتر رایج و بیسابقه، لقب نیمای غزل را در میان شعرای معاصر کسب کرد.
او در طول زندگی ۸۷ ساله خود، بیش از ۶۰۰ غزل سرود و آنها را در ۲۰ کتاب چاپ کرد. بیشتر این اشعار پیرامون موضوعاتی همچون عشق به وطن، انقلاب، جنگ، فقر، آزادی، آزادی بیان و برابری حقوق زن و مرد سروده شدهاند. عقاید و نوع نگاه سیاسی – اجتماعی او را میتوان به راحتی از میان کتابهای شعرش فهمید.
چلچراغ، مرمر، خطی ز سرعت و از آتش، آن مرد مرد همراهم، کولی و نامه و عشق، عاشق تر از همیشه بخوان و با قلب خود چه خریدم برخی از معروفترین کتابهای شعری است که از سیمین بهبهانی به چاپ رسیده است.
نمونهای از غزل سیمین بهبهانی
دوباره می سازمت، وطن، اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم، اگرچه با استخوان خویش
دوباره میبویم از تو گل، به میل نسل جوان تو
دوباره میشویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش
دوباره یک روزِ روشنا، سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ میزنم، زِ آبی آسمان خویش
اگرچه صدساله مردهام، به گور خود خواهم ایستاد
که بردَرَم قلب اهرمن، ز نعره آن چنان خویش
کسی که «عظم رمیم» را، دوباره انشا کند به لطف
چو کوه، می بخشدم شکوه، به عرصه امتحان خویش
اگرچه پیرم، ولی هنوز، مجال تعلیم اگر بُوَد
جوانی آغاز میکنم، کنار نوباوگان خویش
حدیث «حُبُّ الوَطَن» ز شوق، بدان روِش ساز میکنم
که جان شود هر کلام دل، چو برگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی، به جاست کز تاب شعلهاش
گمان ندارم به کاهشی، زِ گرمی دودمان خویش
دوباره میبخشیام توان، اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره می سازمت به جان، اگر چه بیش از توان خویش
شهریار

در مورد زندگی شهریار زیادهگویی نخواهیم کرد، چرا که بیشتر شما سریال شهریار را که بر اساس زندگی او ساخته شده است، دیدهاید. علاوه بر این در کتب درسی راهنمایی و دبیرستان هم اشعار مختلف و زندگینامه مفصلی از او آورده شده است. شهریار جوان زمانی که برای تحصیل در رشته پزشکی به تهران آمد، متوجه علاقه بیاندازهاش به ادبیات و شاعری شد و پزشکی را نیمه کاره رها کرد. این غزلسرای عاشق سرودههایی پیرامون موضوعات مختلف، در قالبهای شعری متنوع و به دو زبان ترکی و فارسی دارد.
اما میتوان به جرئت گفت که شاهکارهای محمد حسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار، غزلهای عشقانه او است. در غزلهای عاشقانه شهریار، شاعری در میان شعرای معاصر را میبینیم که با وجود قافیهپردازیهای زیبا، فضاسازی عاشقانه را فراموش نکرده است. او در اشعارش از عشقی سوزان و پرسوز و گذاز حرف میزند. عشقی که منحصر به امروز و فردا نیست و در تمام زندگی جریان دارد. عشقی که خود در جوانی تجربه اش کرد و تا پایان عمر نتوانست فراموشش کند.
غزل معروف «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا» نیز معروفترین سروده اوست که در وصف همین عشق گفته شده است.
نمونهای از غزل شهریار
باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
ساز در دست تو سوز دل من میگوید
من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
مرغ دل در قفس سینه من مینالد
بلبل ساز ترا دیده همآواز امشب
زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است
بیم آنست که از پرده فتد راز امشب
گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان
پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب
گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز
می کنم دامن مقصود پر از ناز امشب
کرد شوق چمن وصل تو ای مایه ناز
بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب
شهریار آمده با کوکبه گوهر اشک
به گدائی تو ای شاهد طناز امشب
حسین منزوی

حسین منزوی در دورهای گل کرد که نسل جوان با شعر سپید و شعر نیمایی احاطه شده بود. دورهای که جوانان غزل و شعر کلاسیک را قدیمی میدانستند و آنها را دنبال نمیکردند. حسین منزوی اما در این دوره جان تازه ای به شعر کلاسیک بخشید. او با نگاه و زبانی تازه، وزن و فضاسازیهای غزل را امروزیتر کرد و دوباره جوانان را به سمت شعر کلاسیک جلب کرد.
البته در میان آثار او هم اشعار نو، نیمایی و سپید ماهرانهای نیز وجود دارد.
با این همه او چندان به دنبال کسب شهرت نبوده است. منزوی ترانههایی دارد که گاه همراه روز و شب ما بودهاند بدون آنکه بدانیم. ترانههای او توسط خوانندگان مشهوری مثل همایون شجریان، علیرضا افتخاری و کوروش یغمایی و خوانده شده است. «آهای خبردار» با صدای همایون شجریان یکی از ترانههای او است که طرفداران زیادی دارد اما بسیاری از آنها نام صاحب اثر را نمیدانند.
آثار او، چه غزلها چه ترانهها و چه اشعار سپیدش عاشقانه هستند. خود حسین منزوی میگوید عشق هویت اصلی آثارش است.
با عشق در خوالی فاجعه، با سیاوش از آتش، از ترمه و تغرل، از کهربا و کافور، به همین سادگی، از خاموشیها و فراموشیها و حنجره زخمی تغزل برخی از معروفترین آثار به چاپ رسیده از حسین منزوی هستند.
نمونهای از غزل حسین منزوی
دیدهام خورشید را در خواب تعبیرش تویی
خواب دریا و شب مهتاب تعبیرش تویی
زان لب شیرین حوالت کن برایم بوسهای
ای که رویای شراب ناب تعبیرش تویی
گیسوانت را به گرد گردن من حلقه کن
اوست! ای که خواب پیچ و تاب، تعبیرش تویی
از معبّرها نمیپرسم که خواب صبح وصل
عشق من! بی رمل و اصطرلاب تعبیرش تویی
خود، نه تنها خوابهای چشم تن بل بیگمان
هر چه چشم جان ببیند خواب، تعبیرش تویی
خوب من! خواب تو را دیدن در این دنیای بد
چون گل روییده در مُرداب، تعبیرش تویی
خواب دیدار تو و فریادهای من که: آی!
رفتم از دستت مرا دریاب! تعبیرش تویی
اگر اهل دنبال کردن محصولات فرهنگی ایرانی هستید، فیلم جهان با من برقص را که به تازگی منتشر شده است، ببینید. نقد و معرفی این فیلم را میتوانید در لینک زیر بخوانید: